جرعه ای تلنگر، اندکی تامل

اینجا محلی است برای اتراق و زدودن خستگی روزمرگی ها

جرعه ای تلنگر، اندکی تامل

اینجا محلی است برای اتراق و زدودن خستگی روزمرگی ها

داستان طوطی تسبیح گو

شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت لااله الاالله یادشان میداد آنرا برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیتشان میکرد روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت شیخ همواره طوطی را محبت میڪرد و او را در درسهایش حاضر میڪرد تا آنکه طوطے توانست بگوید لااله الا اللّه طوطی شب و روز لااله الا الله میگفت اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه میڪند وقتی از او علت را پرسیدند گفت طوطی به دست گربه کشته شد گفتند برای این گریه میکنے؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه میکنیم شیخ پاسخ داد من برای این گریه نمیڪنم ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد با آن همه لااله الاالله که میگفت وقتی گربه به او حمله کرد آنرا فراموش کرد و تنها فریاد میزد زیرا او تنها با زبانش میگفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود سپس شیخ گفت میترسم  من هم مثل این طوطی باشم تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرا رسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است آیا ما لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم؟

داستان طوطی تسبیح گو

شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت لااله الاالله یادشان میداد آنرا برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیتشان میکرد روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت شیخ همواره طوطی را محبت میڪرد و او را در درسهایش حاضر میڪرد تا آنکه طوطے توانست بگوید لااله الا اللّه طوطی شب و روز لااله الا الله میگفت اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه میڪند وقتی از او علت را پرسیدند گفت طوطی به دست گربه کشته شد گفتند برای این گریه میکنے؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه میکنیم شیخ پاسخ داد من برای این گریه نمیڪنم ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد با آن همه لااله الاالله که میگفت وقتی گربه به او حمله کرد آنرا فراموش کرد و تنها فریاد میزد زیرا او تنها با زبانش میگفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود سپس شیخ گفت میترسم  من هم مثل این طوطی باشم تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرا رسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است آیا ما لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم؟

نشان از بی نشانها

نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت:

سه قفل در زندگی‌ام وجود دارد و سه کلید ازشما می‌خواهم!

قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم،

قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد

وقفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. 

شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!


شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.

منبع:نشان از بی نشانها

مگر نمازت را نخوانده ای؟!


 در جزیره مجنون در عملیات خیبر توفیق شرکت داشتیم. یک روز عراق از ساعت 5 صبح پاتک زد و شروع کرد به ریختن آتش و تا ظهر هم ادامه داشت.

  

 وقتی نمازمان را خواندیم. دیدیم تانک ها به ما نزدیک می شوند. به سرعت شروع کردیم به آر پی جی زدن.

  

 من و یکی از دوستانم به اسم "ذوالفقار بور بورانی" در کنار هم بودیم. بعد از چند لحظه وقتی سرم را به طرف ایشان برگردانم، دیدم به حالت سجده سرش را روی خاک گذاشته است.

  

 در همان حال گفتم:«مگر نمازت را نخوانده ای؟» او تکانی نخورد حرفی هم نزد. بالای سرش که رفتم دیدم گلوله دوشکا درست خورده بود وسط گلویش؛ خواستم بلندش کنم اما نگذشت.

  

 می خواست در همان حالت سجده به دیدار معبود بشتابد...

  

 شهید ذوالفقار بور بورانی

نماز


اصلاح نماز،مستلزم اصلاح ظاهرو باطن و دوری ازمنکرات ظاهریه و باطنیه است

واز راه های اصلاح نماز،توسّل جدّی درحال شروع به نماز،به حضرت ولی عصرعَجّل اللهُ تَعالی فرَجه الشَریف است