جرعه ای تلنگر، اندکی تامل

اینجا محلی است برای اتراق و زدودن خستگی روزمرگی ها

جرعه ای تلنگر، اندکی تامل

اینجا محلی است برای اتراق و زدودن خستگی روزمرگی ها

محسن جان! بس است...

دیشب یکی گفت،خبری در راه است..
اما نمیدانستم دوباره خبر ،خبر توست.. 
گفتند پیکرت را حزب الله تحویل خواهد گرفت...
این یعنی چه؟!
جهان  را بهم ریختی با چشمانت، بس نیست؟
تازه عکس پروفایل هایمان داشت عوض میشد..
تازه داشت قصه چشمانت از دهان ها می افتاد..
حالا نوبت سر بریده است؟؟!
آتشمان زدی با همان لبان خشکیده ات...
بس نیست؟؟؟
اصلا ما فهمیدیم حقیریم محسن جان...
عمری ادعایمان شد که کار فرهنگی میکنیم،آخر هم هیچ..
شنیده ام با یک نگاهت دختران فوج فوج در حال محجبه شدنند..
یکی نوشته بود ،به عشق نگاهت تمام لوازم آرایشش را شکسته..
آن یکی گفته بود،دیگر هر وقت بدون چادر بیرون میرفته،حس میکرده با همان چشم ها نگاهش میکنی..
چادری شد محسن...
محسن جان ..
ما دیگر طاقت سر بریده را نداریم...
اصلا باشد...بگذار یک وقت دیگر..
آخر الان؟ در ایام عید قربان ؟؟؟الان محسن جان؟؟در ایام عرفه و شهادت حضرت مسلم بی سر؟؟
کاش حجم کوچکم میتوانست عظمتت را بشناسد..
کاش میدانستم چه سری با حضرت زهرا سلام الله علیها داشتی که قبل شهادت پهلویت مجروح میشود..
کاش میدانستم,چه سری با ارباب بی کفن داشتی که بی سر میشوی و سرت را خانه به خانه میچرخانند..
اصلا باشد ...
 حالا که قرار است دست برنداری... بیا...
اما یادت باشد..
محسن حججی خیلی ها را بی هویت کرد..
تو را که دیدم ،تازه فهمیدم هیچم...
بیا و به این هیچ بودنم دامن بزن..
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.